فقط عشق به او....
اگر یادتان بود و باران گرفت، دعایی به حال بیابان کنید.....
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 16:9 ::  نويسنده : اشناست

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است.

به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.



سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : اشناست

 

روزى امام حسین علیه السلام در گوشه اى از مسجد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نشسته بود. مردى عرب نزد او آمد و گفت : یابن رسول اللّه من باید یک دیه کامل بپردازم و توان اداى آن را ندارم . نزد خودم مى روم و از کریمترین مردم درخواست مى کنم و کسى را کریمترین مردم درخواست مى کنم و کسى را کمتر از اهلبیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نمى شناسم .

 

امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر عرب من سه سوال مى کنم اگر یکى از آنها راجواب دادى یک سوم بدهى تو را مى پردازم و اگر دو مساءله را پاسخ دادى دوثلث آن را ادا مى کنم و اگر هر سه سوال را جواب دادى تمام بدهى تو را مى پردازم .

 

مردعرب گفت : یابن رسول اللّه آیامانند شما از مانند من (که عربى جاهل و بى سواد هستم ) سوال مى کند؟ شما که اهل علم و شرف و بزرگى هستید؟

 

امام حسین علیه السلام فرمود: بله شنیدم که جدم رسول اللّه خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: (المعروف بقدر المعروفه ) (به اندازه معرفت احسان شود.)

 

مرد عرب گفت : هر چه مى خواهید سوال کنید اگر دانستم جواب مى دهى و اگر ندانستم از شما مى آموزم . (و لاقوه الاباللّه ) چ

 

امام علیه السلام پرسید: (اى الاعمال افضل ) (کدام اعمال بهترند؟)

 

جواب دادن (الایمان باللّه ) (ایمان به خدا)

 

حضرت پرسید: (فما النتجاه من المهلکه ) (راه نجات از مهلکه کدام است ؟)

 

پسخ داد: (الثقه باللّه ) (اعتماد و توکل بر خداوند.

امام علیه السلام سوال کرد: (فمایزین الرجل ) (چه چیزى به مرد زینت مى بخشد؟)

مرد عزب جواب داد: (علم معه حلم ) (توکل توام با بردبارى )

حضزت فرمود: اگر علم وحلم نداشت چه چیزى او را زینت مى دهد؟مرد عرب : (فقر معه مروه ) (مال همراه بامروت )
 

امام علیه السلام : اگر از فقر و صبر هم بر خوردار نبود چه ؟

 

مرد عرب : ( صاعقه تنزل من السماء و تحرفه فانه اهل لذلک )( صاعقه اى از آسمان پائین آید واو را آتش زند که مستحق چنین عذابى است ) امام علیه السلام خندید و کیسه اى را که در آن هزار دینار زر سرخ بود به او داد و انگشترى را که دویست درهم ارزش داشت به او بخشید و فرمود: طلاها را به طلبکارانت بپرداز و پول انگشتر را صرف مخارج زندگى نما.

 

مرد عرب آنها را برداشت و گفت :( اللّه اعلم حیث یجعل رسالته ) یعنى : یعنى خداوند بهتر مى داند مه رسالتش را رد مجا قرار دهد.

 



شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:33 ::  نويسنده : اشناست

 

هر چه مي توانيد از اشتباهات ديگران چيزهاي جديد بياموزيد،
چرا که شما وقت كافي براي همه اين تجربيات نخواهيد داشت.

اگر مي توانستيم تجاربه هايمان را بهاندازه اي كه ارزش داشتند بفروشيم همه ميليونر بوديم.


شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : اشناست

 

1. در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می‌دانند و گاهی اوقات پدران هم.

2. در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.

3. در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم می‌كند.

4. در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

5. در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود می‌سازد.

6. در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم.

7. در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان می‌دهند.

8. در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بدترین دشمن وی است.

9. در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

10. در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق می‌توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

11. در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد.

12. در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیارداشتن كارت‌های خوب نیست؛ بلكه خوب بازی كردن با كارت‌های بد است.

13. در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر می‌كند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود.

14. در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

15. در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست.


شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 11:20 ::  نويسنده : اشناست

 

 
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز


پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 22:26 ::  نويسنده : اشناست

 


همه محبتت را به پای دوستت بريز ولی همه اسرارت را در اختيار او نگذار. حضرت علی (ع)

اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.
کوروش بزرگ

ابله‌ترین دوستان ما، خطرناک‌ترین دشمنان هم هستند.
سقراط

پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می‌کند.امیل فاگو

خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما. چون می‌دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم!
ولتر

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه نشان نابودی زمان، به گونه‌ای گسترده است.
ارد بزرگ

آن که از دشمن داشتن می‌ترسد، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت.
هزلت

صفات هر کس مربوط به محسنات و نقایص اخلاقی دوستان اوست.
کارلایل

هرگز بخاطر دوستت، از انجام وظیفه‌ای چشم مپوش.
سن لانبر
دوست مثل پول، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان‌تر است.باتلر

دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین.
اسکاروایلد

بعضی‌ها طوری هستند که دوستان‌شان هر قدر از آنها پایین‌تر باشند بیشتر دوست‌شان دارند.
چترفیلد

 

 



روزنامه خراسان نوشت:
مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت:
چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم، اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می
آمدم آن ها از من طلب کباب می کردند من که توان خرید گوشت را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام بوی کباب می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند!
شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد. به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رأی به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند! قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستأجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.
مستأجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی، کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است، اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند. او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند، اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم. این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم، اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید؛ یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند! به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم؛ اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم! فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم، اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود! قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستأجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستأجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو، شرمنده ام، من از شکایتم گذشتم!



پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 11:33 ::  نويسنده : اشناست

 

در میان هر سیب
دانه ای محدود است
در دل هر دانه
سیب ها نا محدود
چیستانی است عجیب؟
دانه باشیم نه سیب


پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : اشناست

 

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟ گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.

حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت.

 
گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفات خالی از صفت، که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند. و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه هستند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و می خورند که زندگی را بیشرمانه مردن، تعریف می کنند.

آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، توی گوش یک خبرچین خودفروش وطن فروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده و تفی بزرگ به صورت یک خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کند و به چه درد این دنیا می خورد؟

آقای محترم؛ ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان دشمنی کنیم و برنجانیم شان و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق ، بجنگیم. ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، راه رفتنمان، نگاه کردنمان و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود.

 
ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند. گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند .


 

اي مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوي شما روي کرده است. ماهي که نزد خدا برترين ماه‌هاست و روزهايش بهترين روزها و شب‌هايش بهترين شب‌ها و ساعت‌هايش بهترين ساعت‌هاست. ماهي است که در آن شما را به ميهماني خدا خوانده‌اند و از کساني قرار داده شده‌ايد که از کرامت خدا بهره مي‌برند. نفس‌هاي شما در آن تسبيح و خوابتان عبادت است و کارهاي شما در آن مورد قبول و دعاهايتان در آن مستجاب است. پس از خدا با نيت‌هاي راستين و دل‌هاي پاک بخواهيد که در اين ماه توفيق روزه داري براي او، و تلاوت کتابش(قرآن) را به شما بدهد.
ميخواهيد به شما بگويم بدبخت کيست؟ بدبخت کسي که از آمرزش خدا در اين ماه محروم بماند!
با گرسنگي و تشنگي (به واسطه روزه) گرسنگي و تشنگي روز قيامت را به خاطر آوريد. بر فقيران و خانه نشستگان(مساکين) صدقه بدهيد.
بزرگان خود را گرامي بداريد و به کوچکتران خود محبت کنيد و به خويشان خود مهر بورزيد. زبان‌هاي خود را از آنچه نبايد گفت نگاه داريد و چشمان خود را بر حرام بپوشانيد و گوش‌هاي خود را از شنيدن ناشنيدني‌ها حفظ کنيد.
با يتيمان مردم محبت بورزيد تا بعد از شما به يتيمان شما محبت کنند. از گناهان خود به سوي خدا توبه کنيد. هنگام نماز دست‌هايتان را به دعا بلند کنيد‏؛ زيراکه وقت نماز بهترين وقت‌هاست. در اين اوقات خداوند با رحمت به بندگان خود نظر مي‌کند و هرگاه با او مناجات کنند‏‏ جوابشان مي‌دهد و هرگاه او را ندا دهند به آنان لبيک مي‌گويد و اگر او را بخوانند (دعايشان را) مستجاب مي‌کند.

پيامبرعظيم الشان اسلام در ادامه اين خطبه مي‌فرمايند: اي مردم! جان‌هاي شما در گروي کارهاي شماست. پس جان خود را با طلب آمرزش (از بند) رها سازيد. پشت‌هاي شما از بار گناهان گران است؛ پس با طول دادن سجده‌ها آن‌ها را سبک کنيد و بدانيد که خداوند به عزت و جلال خود قسم ياد کرده است که نمازگزاران و سجده کنندگان در اين ماه را عذاب نکند و در روز قيامت آن‌ها را از آتش جهنم نترساند.
اي مردم! هر که در اين ماه مومن روزه داري را افطار دهد ثواب آن برابر آزاد کردن برده و آمرزش گناهان گذشته خواهد بود. بعضي از اصحاب گفتند که ما توانائي افطار دادن را نداريم‏. پيامبر فرمودند: از آتش جهنم، با افطار دادن ولو با نصفه‌اي از خرما و يا شربتي از آب دور بمانيد همانا اين پاداش کسي است که بر بيشتر از اين توانائي نداشته باشد.
اي مردم! هر که اخلاق خود را در اين ماه خوب کند، در روزي که قدم‌ها بر صراط مي‌لغزد از آن به راحتي مي‌گذرد و هر که کار خدمت گزار يا کنيز خود را سبک گرداند خدا در قيامت حساب او را راحت مي‌کند و هر که در اين ماه شر خود را از مردم باز دارد خداوند در قيامت غضب خود را از او باز مي‌دارد.
هر که در اين ماه يتيمي را گرامي دارد خداوند او را در قيامت گرامي مي‌دارد و هر که با خويشاوندان خود ديدار کند (صله ارحام)، خداوند او را از اتصال به رحمت خود در قيامت منقطع نخواهد کرد.. هر که در اين ماه نماز واجبي بخواند خداوند براي او ثواب هفتاد نماز(ماه‌هاي ديگر) را مي‌نويسد. کسي که در اين ماه يک آيه از قرآن را بخواند ثواب کسي را دارد که در ماه‌هاي ديگر ختم قرآن کرده باشد. اي مردم! همانا در اين ماه درهاي بهشت باز است؛ پس از خدا بخواهيد که آن‌ها را بر روي شما نبندد و درهاي جهنم در اين ماه بسته است پس از خدا بخواهيد که آن‌ها را بر روي شما باز نکند. شياطين در اين ماه در زنجيرند پس از خدا بخواهيد که آن‌ها را بر شما مسلط نگرداند.


درباره وبلاگ

ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همین جاست بخند دستخطی که تو را عاشق کرد ...... شوخی کاغذی ماست بخند ادمک خل نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند ان خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط عشق به او....... و آدرس golnargas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)