فقط عشق به او....
اگر یادتان بود و باران گرفت، دعایی به حال بیابان کنید.....
چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 18:2 ::  نويسنده : اشناست


دزدى به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت ، اما چیزى نیافت كه قابل دزدى باشد . خواست كه نومید بازگردد كه ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت :اى جوان !سطل را بردار و از چاه ، آب بكش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزى از راه رسید، به تو بدهم ؛ مباد كه تو از این خانه با دستان خالى بیرون روى ! دزد جوان ، آبى از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد . كسى در خانه احمد را زد . داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه ، به جناب شیخ است . احمد رو به دزد كرد و گفت : دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یك شبى است كه در آن نماز خواندى . حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ نزدیك تر شد و گفت : تاكنون به راه خطا مى رفتم . یك شب را براى خدا گذراندم و نماز خواندم ، خداوند مرا این چنین اكرام كرد و بى نیاز ساخت . مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم . كیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت .

 



چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:, :: 17:58 ::  نويسنده : اشناست

دو درویش که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از جایی به جای دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. یکی از آنها بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام درویش دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:
«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد:
« من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»



دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 16:30 ::  نويسنده : اشناست


معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است.

معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره.



دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 16:14 ::  نويسنده : اشناست

 
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی
بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.




می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟
چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.



 
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره
 
ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه

تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر،
برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش،
برای همیشه دوام نخواهند داشت



دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس.
اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس
همیشه به پایه طلا نیاز داری.




اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه ،
خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان


وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری.
وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره



شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟
او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.


وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند
و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است


نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.






شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:43 ::  نويسنده : اشناست

روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است.
گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.
درویش خنده ای کرد و گفت: من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.
با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.
بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گدائیم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.
صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند؟

نتیجه اخلاقی: در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود؛ وارستگیست که خودنمایی می کند.



شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:42 ::  نويسنده : اشناست

کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را می تابانی
بال مژگان بلندت را می خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت را
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه جان سوخته ، می گردانی
موج موسیقی عشق از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق پرپرم می کند
ای غنچه رنگین پر پر...

من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد،

رقص شیطانی خواهش را در آتش سبز،

نور پنهانی بخشش را در چشمه مهر،

اهتزار ابدیت را می بینم
پیش از این سوی نگاهت، نتوانم نگریست
اهتزار ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست؟
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست ...

فریدون مشیری



شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : اشناست


خیلی‌ها ظاهرتون رو می‌بینن و قضاوت می‌کنن،
 

 
ولی عده کمی هستند كه واقعا شما رو مي‌شناسند.


 
گروه اینترنتی شمیم وصل
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
.
گروه اینترنتی شمیم وصل



شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : اشناست

به خاطر سه چیز هیچگاه کسی را مسخره نکنید :

1- چهره،
 

2- والدین(پدرومادر) ،
 

 
3- زادگاه

چون انسان هیچ
حق انتخابی در مورد آنها ندارد.



شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:35 ::  نويسنده : اشناست

 
خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود،
 
تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد،
 
با پای شكسته هم می توان سراغش رفت،
 
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد،
 
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند،
 
وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید،
 
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
 
و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن.
خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...



شنبه 20 خرداد 1391برچسب:, :: 10:34 ::  نويسنده : اشناست


 
 
جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت .
 
 
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد. مادربزرگ به سالی گفت توی شستن ظرفها کمکم کن ولی سالی گفت: مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟ جانی ظرفا رو شست . بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت : متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم سالی لبخندی زد و گفت:نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه و زیر لبی به جانی گفت: اردکه رو یادت میاد؟... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت: عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!
 
 
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه  ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست...
 
 
باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همه زندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:
خدا پشت پنجره ایستاده



درباره وبلاگ

ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همین جاست بخند دستخطی که تو را عاشق کرد ...... شوخی کاغذی ماست بخند ادمک خل نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند ان خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فقط عشق به او....... و آدرس golnargas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)